گاری چوبی برای حمل بار. چرخ های گاری از بلبرینگ ماشین است و دسته گاری با یک اهرم به بدنه متصل شده است تا امکان گردش و هدایت گاری به چپ و راست باشد. تزیینات و رنگ گاری بسته به امکانات و ذوق و سلیقه سازنده داشته. اگر رنگی اضافه از رنگرزی در و پنجره خانه مانده بود می توانست برای رنگ گاری از آن استفاده کرد.
گاری
اطلاعات ساخت
شماره دسترسی
سازنده
اندازه
30*50
سال ساخت
نوع ساخت
توضیح شی
اهدا کننده
مالک
زمان کاربری
دهه 40- 50 ش.
پیشینه و خاستگاه
یادداشت
محل نگهداری:
موزهها در ایران
موزهها در جهان
اطلاعات تکمیلی:
تجربه شخصی
<p>جواد رستمی جلیلیان بعد از اینکه جریان فرارش از خانه به خاطر اسباب بازی را شرح می دهد در تعریف ساخت یک گاری بلبرینگی می گوید: اگه بچه ها فقط برای اسباب بازی سرشون می زارن و میرن . پس من برای برادر کوچولوام، اسباب بازی می سازم، هر چه دلشان خواست، حتی ماشین آقا(پدرم) رو. فرمان می سازم، چرخ می سازم، اطاق بار می سازم به هم وصلشون می کنم میشه ماشین. برای ساختن چرخی که قفل نشه و بچرخه هر ده انگشتم رو زیر ضربه های چکش له کردم. بدبختی دیگر فرمان بود:« آخه چطوری می چرخه ؟»دائی ام هر چند خیلی دوستم داشت اما وقتی که من می رفتم زیر ماشینش تا ببینم چطوری این فرمان بی انصاف می چرخه تشرم می زد و عصبانی می شد، که خطرناکه نرو زیر ماشین. بالاخره فهمیدم که باید یک محوری باشه که دو تا چرخم به آن محور وصل باشن و آن محور با یک میل بلند تودستم باشه، برای انتهای میله یک چرخ هم گذاشتم تا شکل فرمان بشه. اما مشکلم این بود که این چرخ آخری رو هر کار می کردم که قفل بشه ، شل می شد. میله رو که قبلا از سیم رخت آویز ساخته بودم، با یک چوب بلند- که با (هزار) بدبختی سوراخ کرده بودم- محکم کردم و حالا فرمان رو با دو میخ به چوب ثابت کردم .اینطوری شد که راز شل نشدن (چرخ) رو هم فهمیدم. هیچ گاه لحظه ای که اولین ماشین گاری ام را کامل کردم فراموش نمی کنم. از جنس چوب سفید بود با یک بار بند، غیر از فرمان، درهای جلو و درعقب هم داشت، شادی آن موفقیت همیشه تو مغزام موج می زنه. لذت عجیب وغریبی بود و دلم می خواست دائم این شادی تکرار بشه. «یک چیز تازه بساز، خلق کن تا دوباره بچشیش». حالا یک ماشین واقعی می سازم و داداشام روسوار می کنم می ریم سواری .... پدرم که متوجه سوالات عصبی کننده ام شده بود یک روزبرایم قربیل عوض شده ماشینش و چند تا بلبرینگ آورد. یادش بخیر« مش ممد سوهانی » آهنگر، میل قربیل فرمان رو تو کوره آهنگریش سرخ کرد و برابر میل و اصرارم برام کجش کرد، هنوز مدرسه نمی رفتم، راستش خوب نمی تونستم حرفم رو منتقل بکنم این بود که اصرار می کردم. دکانشو ول کرد و یک پیچ و مهره از یک مغازه سر خیابان جلیلی برام خرید تا بتونم بلبرینگ رو روی دوشاخ ته میل فرمان ثابت کنم. حالا یک فرمان داشتم که خیلی راحت چپ و راست می شد. با چهار تا تخته ی شصت سانت در ده سانت که از صندوق های میوه جدا کرده بودم یک صفحه مستطیل ساختم و یک محور ثابت در بخش انتهایی زیر این صفحه ی ساخته شده میخ کرده و دوتا بلبرینگ دیگه رویش سوار کرده بودم. یک ماشین ساختم که به افتخار چرخ هاش، اسمشو گذاشتم "بلبرینگ" هنوزم داداشای کوچکترم به همین اسم از آن یاد می کنند: "بلبرینگ". سه تایی روش می نشستیم .از شیب کوچه تا انتها سواری می کردیم. دوباره از ته کوچه یکی روش می نشست و دوتای دیگه هول می دادیم می آمدیم بالا تا هلاک بشیم.</p>
محل ساخت
محل کشف
کشور
استان