ملانصرالدین با کارهایش مردم را می خنداند و سرگرم می کند. در یک روز که برای فروش انار به بازار رفته است، از همان اول صبح در بازار سبب خنده ی مردم می شود، زیرا هر وقت می خواهد بگوید انار دارم، خرش نیز عرعر می کند. سرانجام به خرش می گوید: یا تو انار بفروش یا من. بعد برای حل اختلاف خود با مردی که او را کتک زده است، پیش قاضی می رود. اما قاضی جانب ضارب را می گیرد و او را به بهانه ی آوردن پنج سکه که باید به ملا بدهد، از معرکه خارج می کند. ملا به نیرنگ قاضی پی می برد، محکم به پشت او می زند و می گوید: تو به جای من پول را از ضارب بگیر.
یک روز با ملانصرالدین
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
برچسب:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
ملانصرالدین با کارهایش مردم را می خنداند و سرگرم می کند. در یک روز که برای فروش انار به بازار رفته است، از همان اول صبح در بازار سبب خنده ی مردم می شود، زیرا هر وقت می خواهد بگوید انار دارم، خرش نیز عرعر می کند. سرانجام به خرش می گوید: یا تو انار بفروش یا من. بعد برای حل اختلاف خود با مردی که او را کتک زده است، پیش قاضی می رود. اما قاضی جانب ضارب را می گیرد و او را به بهانه ی آوردن پنج سکه که باید به ملا بدهد، از معرکه خارج می کند. ملا به نیرنگ قاضی پی می برد، محکم به پشت او می زند و می گوید: تو به جای من پول را از ضارب بگیر. به همین ترتیب تا شب که به خانه بر می گردد کارهای خنده دار و مضحک انجام می دهد.
توضیحات: