بازرگانی می خواهد به سفر برود. هر یک از دخترهایش چیزی از او می خواهند. دختر کوچکتر یک گل سرخ می خواهد. بازرگان به قصری می رود تا گل سرخ را برای دخترش بیاورد. با چیدن گل اسیر هیولا می شود. هیولا می گوید اگر یکی از دخترانش را به او بدهد، آزادش می کند. دختر کوچک حاضر می شود با هیولا زندگی کند. روزی دختر برای دیدن پدرش می رود. هیولا می گوید اگر سر ساعت برنگردی من می میرم. وقتی دختر بر می گردد می بیند هیولا مرده است. دختر سر هیولا را بر زانوان خود می گذارد و می گوید من عاشق تو هستم. پسر جوانی سر بلند می کند و می گوید طلسم جادوگر مرا بدین شکل در آورده بود.
گل سرخ
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
برچسب:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
بازرگانی می خواهد به سفر برود. هر یک از دخترهایش چیزی از او می خواهند. دختر کوچکتر یک گل سرخ می خواهد. بازرگان به قصری می رود تا گل سرخ را برای دخترش بیاورد. با چیدن گل اسیر هیولا می شود. هیولا می گوید اگر یکی از دخترانش را به او بدهد، آزادش می کند. دختر کوچک حاضر می شود با هیولا زندگی کند. روزی دختر برای دیدن پدرش می رود. هیولا می گوید اگر سر ساعت برنگردی من می میرم. وقتی دختر بر می گردد می بیند هیولا مرده است. دختر سر هیولا را بر زانوان خود می گذارد و می گوید من عاشق تو هستم. پسر جوانی سر بلند می کند و می گوید طلسم جادوگر مرا بدین شکل در آورده بود.
توضیحات: