پسر کوچکی که مادرش را از دست داده بود و در روستایی با پدر و زن پدرش زندگی می کرد، در خانه لب به غذا نمی زد. مردم روستا به خیال اینکه زن پدر او به او غذا نمی دهد، پیش ارباب رفتند و ماجرا را تعریف کردند. ارباب روستا هم که مردی مهربان بود، پسر بچه را به خانه ی خود برد و برای او غذا آورد. ولی او باز هم غذا نخورد و با گریه خواست به طویله ی گاوها برود. ارباب پسر بچه را دوباره به پدرش برگرداند. وقتی به خانه رسیدند، پسر بچه خود را به طویله ی گاوهای پدرش رساند و پیش گاوشان رفت و از شیر او خورد تا سیر شد. به این ترتیب آشکار شد که چرا غذا نمی خورد.
گاو مهربان
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
پسر کوچکی که مادرش را از دست داده بود و در روستایی با پدر و زن پدرش زندگی می کرد، در خانه لب به غذا نمی زد. مردم روستا به خیال اینکه زن پدر او به او غذا نمی دهد، پیش ارباب رفتند و ماجرا را تعریف کردند. ارباب روستا هم که مردی مهربان بود، پسر بچه را به خانه ی خود برد و برای او غذا آورد. ولی او باز هم غذا نخورد و با گریه خواست به طویله ی گاوها برود. ارباب پسر بچه را دوباره به پدرش برگرداند. وقتی به خانه رسیدند، پسر بچه خود را به طویله ی گاوهای پدرش رساند و پیش گاوشان رفت و از شیر او خورد تا سیر شد. به این ترتیب آشکار شد که چرا غذا نمی خورد.
توضیحات: