بزی بود که سه بچه داشت: شنگول و منگول و کلاپر. وقتی خواست از خانه بیرون برود تا برای بچه هایش شیر بیاورد، به آن ها گفت که در را به روی کسی باز نکنند. بعد از رفتن او در خانه را زدند. کلاپر گفت که این صدای در زدن مادرمان نیست ولی شنگول و منگول دویدند و در را باز کردند. گرگ هم آن ها را گرفت و خورد ولی کلاپر فرار کرد و رفت توی زیرزمین و وقتی مادرش برگشت ماجرا را برای او تعریف کرد. بزی هم رفت سراغ گرگ و شکم او را پاره کرد و شنگول و منگول را بیرون آورد. روایت همدانی "بز زنگوله پا" که با لهجه ی همدانی نوشته شده است.
کتاب کوچه: متل همدانی
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
برچسب:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
بزی بود که سه بچه داشت: شنگول و منگول و کلاپر. وقتی خواست از خانه بیرون برود تا برای بچه هایش شیر بیاورد، به آن ها گفت که در را به روی کسی باز نکنند. بعد از رفتن او در خانه را زدند. کلاپر گفت که این صدای در زدن مادرمان نیست ولی شنگول و منگول دویدند و در را باز کردند. گرگ هم آن ها را گرفت و خورد ولی کلاپر فرار کرد و رفت توی زیرزمین و وقتی مادرش برگشت ماجرا را برای او تعریف کرد. بزی هم رفت سراغ گرگ و شکم او را پاره کرد و شنگول و منگول را بیرون آورد. روایت همدانی "بز زنگوله پا" که با لهجه ی همدانی نوشته شده است.
توضیحات: