جمشید شاه ۳۰۰ سال مشغول ساماندهی وضع مردم ایران بود. اما به خود مغرور شد و خود را آفریدگار جهان دانست. پس مردم به او پشت کردند. در همان زمان ابلیس، ضحاک پسر مرداس را فریفت تا پدر خود را بکشد و بجای او بر تخت شاهی بنشیند. پس از آن ابلیس در چهرهی مردی جوان بر شانههای ضحاک بوسه زد که از جای بوسههای او دو مار بر شانههای ضحاک نمایان شد. ابلیس بار دیگر در چهرهی مرد طبیب به ضحاک پیشنهاد کرد برای آرام کردن ماران شبی دو مغز مردان جوان را به آنها بدهد. سالها گذشت تا اینکه دو مرد در چهرهی خورشگران وارد دربار شدند.
کاوه آهنگر
جمشید شاه ۳۰۰ سال مشغول ساماندهی وضع مردم ایران بود. اما به خود مغرور شد و خود را آفریدگار جهان دانست. پس مردم به او پشت کردند. در همان زمان ابلیس، ضحاک پسر مرداس را فریفت تا پدر خود را بکشد و بجای او بر تخت شاهی بنشیند. پس از آن ابلیس در چهرهی مردی جوان بر شانههای ضحاک بوسه زد که از جای بوسههای او دو مار بر شانههای ضحاک نمایان شد. ابلیس بار دیگر در چهرهی مرد طبیب به ضحاک پیشنهاد کرد برای آرام کردن ماران شبی دو مغز مردان جوان را به آنها بدهد. سالها گذشت تا اینکه دو مرد در چهرهی خورشگران وارد دربار شدند. آنها شبی یک جوان را آزاد و مغز جوان دیگر را با مغز گوسفندی در آمیختند و به ضحاک دادند. این جوانان رها شده به کردان میرفتند و آیین جنگ آوری میآموختند. شبی ضحاک خواب دید به دست جوانی با گرز آهنی کشته خواهد شد. خوابگذاران تعبیر کردند، ضحاک بدست فریدون پسری که پدر و گاوش به دست ضحاک کشته شدهاند، کشته خواهد شد. ضحاک شب و روز بدنبال فریدون بود. روزی ضحاک تصمیم گرفت بزرگان دربار را جمع کرده و از آنها نوشتهای مبنی بر دادگری خود بگیرد، اما کاوه آهنگر این نوشته را پاره کرد و بدنبال فریدون گشت. فریدون که سالها بدنبال فرصتی برای انتقام از ضحاک بود با کاوه آهنگر و مردان منطقهی کردان همراه شد و ضحاک را از بین برد و خود به انتخاب مردم به جای او بر تخت شاهی نشست.