عبدل از خانوادهاى فقیرى است. که به خاطر سرکوفتهاى پدر و مادرش در یک کبابى مشغول به کار مىشود. پیرمرد صاحبکار در فکر سوءاستفاده جنسى از اوست. عبدل از آنجا فرار مىکند و پولهاى پیرمرد را نیز مىدزدد. دوباره در پی کار، در جگرکی محلهای پایینتر شاگرد میشود. صاحب جگرکى نیز در پى سوءاستفاده جنسى از عبدل است. عبدل در یک درگیرى، براى دفاع از خود کارفرمایش را از پاى در مىآورد. سرانجام وقتى اهالى محل به دنبال دزدى بودهاند، به اشتباه او را بازداشت مىکنند. عبدل در مدتى که در زندان است با یک زندانى سیاسى که در آستانه ى آزادى است، آشنا مىشود. دادگاه، عبدل را بىگناه مىشناسد و او آزاد مىشود.
پاجوش
عبدل از خانوادهاى فقیرى است. که به خاطر سرکوفتهاى پدر و مادرش در یک کبابى مشغول به کار مىشود. پیرمرد صاحبکار در فکر سوءاستفاده جنسى از اوست. عبدل از آنجا فرار مىکند و پولهاى پیرمرد را نیز مىدزدد. دوباره در پی کار، در جگرکی محلهای پایینتر شاگرد میشود. صاحب جگرکى نیز در پى سوءاستفاده جنسى از عبدل است. عبدل در یک درگیرى، براى دفاع از خود کارفرمایش را از پاى در مىآورد. سرانجام وقتى اهالى محل به دنبال دزدى بودهاند، به اشتباه او را بازداشت مىکنند. عبدل در مدتى که در زندان است با یک زندانى سیاسى که در آستانه ى آزادى است، آشنا مىشود. دادگاه، عبدل را بىگناه مىشناسد و او آزاد مىشود. عبدل به کمک همسلولى خود با جریانهاى سیاسى آشنا و زندگىاش دگرگون مىشود. روزى در خیابان، مرد معتادى که مشترى جگرکى بوده است، او را شناسایى مىکند و با داد و فریاد پلیس را فرا مىخواند. عبدل هنگام فرار، برای پرهیز از زخمىشدن کودکى که سر راهش است، گرفتار پلیس مىشود.