وحشی کوچک

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

پسری به همراه مردی در جزیره ای دورافتاده زندگی می کردند. مرد پیش از اینکه بمیرد، سرگذشت خودش و پسر را برای او تعریف کرد و نام پدر و مادر پسر را که هر دو مرده بودند به او گفت. روزی چند مرد و یک زن به جزیره آمدند. مردها زن و پسر را در جزیره جا گذاشتند و خود رفتند. پس از مدتی دوباره به جزیره آمدند ولی این بار سرنشینان یک کشتی را با دست های بسته به آنجا آورده بودند. پسر از خستگی و خواب آلودگی آن ها استفاده کرد و هفت تیرهای آن ها را برداشت و با کمک سرنشینان کشتی آن ها را دستگیر کرد. یکی از سرنشینان کشتی پدر بزرگ آن پسر بود. او نوه اش را شناخت و او را با خود با انگلستان برد.

متن کامل

پسری به همراه مردی در جزیره ای دورافتاده زندگی می کردند. مرد پیش از اینکه بمیرد، سرگذشت خودش و پسر را برای او تعریف کرد و نام پدر و مادر پسر را که هر دو مرده بودند به او گفت. روزی چند مرد و یک زن به جزیره آمدند. مردها زن و پسر را در جزیره جا گذاشتند و خود رفتند. پس از مدتی دوباره به جزیره آمدند ولی این بار سرنشینان یک کشتی را با دست های بسته به آنجا آورده بودند. پسر از خستگی و خواب آلودگی آن ها استفاده کرد و هفت تیرهای آن ها را برداشت و با کمک سرنشینان کشتی آن ها را دستگیر کرد. یکی از سرنشینان کشتی پدر بزرگ آن پسر بود. او نوه اش را شناخت و او را با خود با انگلستان برد.

توضیحات:
Submitted by farzant on