مرغی که تخم طلا می گذاشت

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

مجموعه ی ۲ داستان، شامل: "مرغى که تخم طلا مى‏گذاشت": فیلیپ که با مادرش زندگى مى‏کند، ناچار است کار کند. ولى زندگى آنها به دشواری می‌گذرد. تا اینکه روزى مردی فقیر به خاطر خوش قلبى فلیپ مرغى به او هدیه می‌کند و می گوید هیچ گاه افزون طلب مباش. مرغ هر روز براى آنها تخم طلا مى‏گذارد. آنها زندگى خوبى پیدا می‌کنند. ولى به خاطر حرص و آز سر مرغ را می برند و می خواهند طلاهاى داخل شکمش را بیرون بیاورند. در داخل شکم مرغ چیزى نیست و آنها مرغ را از دست می‌دهند."دو بچه گربه شنگول، بنام فلیکس و توم": فلیکس و توم دو بچه گربه‌اند و همیشه با هم بازى مى‏کنند.

متن کامل

مجموعه ی ۲ داستان، شامل: "مرغى که تخم طلا مى‏گذاشت": فیلیپ که با مادرش زندگى مى‏کند، ناچار است کار کند. ولى زندگى آنها به دشواری می‌گذرد. تا اینکه روزى مردی فقیر به خاطر خوش قلبى فلیپ مرغى به او هدیه می‌کند و می گوید هیچ گاه افزون طلب مباش. مرغ هر روز براى آنها تخم طلا مى‏گذارد. آنها زندگى خوبى پیدا می‌کنند. ولى به خاطر حرص و آز سر مرغ را می برند و می خواهند طلاهاى داخل شکمش را بیرون بیاورند. در داخل شکم مرغ چیزى نیست و آنها مرغ را از دست می‌دهند."دو بچه گربه شنگول، بنام فلیکس و توم": فلیکس و توم دو بچه گربه‌اند و همیشه با هم بازى مى‏کنند. آنها یک گارى می‌سازند ولى چون هر دو می‌خواهند روى گارى بنشینند آن را به گارى اسب‌دار بزرگ می‌بندند. ولى هر دو به زمین می‌خورند و گاری‌شان در دست‌انداز می‌شکند. آنها تصمیم می‌گیرند بازی‌هاى بهترى بکنند.

توضیحات:
Submitted by farzant on