تسوئی مردی چینی بود که ۱۲۰۰ سال پیش در باغ زیبا و پرگل خود زندگی می کرد. او گل ها را خیلی دوست داشت. شبی در باغش نشسته بود که دختری با ادب نزد او آمد و از او اجازه خواست که همراه دوستانش مدتی در باغ او استراحت کنند و منتظر خاله شان باشند. پس از مدتی، خاله ی دخترها آمد. او نگاه های سردی داشت. با حضور آن ها در خانه ی تسوئی مهمانی بزرگی برپا شد. خاله ی دختر ها به آوازهای غمگینی که آن ها می خواندند اعتراض کرد. " گل انار " که همان دختر با ادب بود، پاسخ خاله را داد و با عصبانیت از مهمانی رفت. روز بعد " گل انار " به دیگر دختر ها گفت: ما با داشتن دوستی مانند تسوئی دیگر نباید از خاله بترسیم.
مرد گلدوست
تسوئی مردی چینی بود که ۱۲۰۰ سال پیش در باغ زیبا و پرگل خود زندگی می کرد. او گل ها را خیلی دوست داشت. شبی در باغش نشسته بود که دختری با ادب نزد او آمد و از او اجازه خواست که همراه دوستانش مدتی در باغ او استراحت کنند و منتظر خاله شان باشند. پس از مدتی، خاله ی دخترها آمد. او نگاه های سردی داشت. با حضور آن ها در خانه ی تسوئی مهمانی بزرگی برپا شد. خاله ی دختر ها به آوازهای غمگینی که آن ها می خواندند اعتراض کرد. " گل انار " که همان دختر با ادب بود، پاسخ خاله را داد و با عصبانیت از مهمانی رفت. روز بعد " گل انار " به دیگر دختر ها گفت: ما با داشتن دوستی مانند تسوئی دیگر نباید از خاله بترسیم. سپس از تسوئی خواست در نخستین روزی که باد از شرق می وزد، پرچمی در طرف شرق باغش بگذارد. تسوئی پذیرفت و این کار را کرد. به این ترتیب باد مشرق که همان خاله ی دخترها بود، نتوانست گل های باغ را که دختر ها بودند پرپر کند. دختران در برابر این کار به تسوئی گرده های گلی دادند که تسوئی با خوردن آن ها عمر جاویدان پیدا کرد.