دیو سیاه شهرک نور از مردم باج مىگیرد و مردم باید براى او کار کنند. روزی پیرمردى وارد شهر می شود و شروع می کند به قصه گفتن. مردم دور او جمع می شوند و کم کم با حرف هاى او ترس شان از دیو سیاه کم می شود. پس از مرگ پیرمرد مردم به دیو سیاه، هجوم می برند، اما دیو آنها را تبدیل به سنگ می کند. روزى مردى جوان وارد شهر می شود و از پیرمردى که در زندگی می کند، می شنود که اگر شیشه ی عمر دیو شکسته شود، مردم نجات پیدا مىکنند. مرد جوان با شکستن شیشه ی عمر دیو مردم شهرک نور را نجات می دهد.
قصه ی شهرک نور
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
برچسب:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
دیو سیاه شهرک نور از مردم باج مىگیرد و مردم باید براى او کار کنند. روزی پیرمردى وارد شهر می شود و شروع می کند به قصه گفتن. مردم دور او جمع می شوند و کم کم با حرف هاى او ترس شان از دیو سیاه کم می شود. پس از مرگ پیرمرد مردم به دیو سیاه، هجوم می برند، اما دیو آنها را تبدیل به سنگ می کند. روزى مردى جوان وارد شهر می شود و از پیرمردى که در زندگی می کند، می شنود که اگر شیشه ی عمر دیو شکسته شود، مردم نجات پیدا مىکنند. مرد جوان با شکستن شیشه ی عمر دیو مردم شهرک نور را نجات می دهد.
توضیحات: