صبح مانند همیشه ژوزف در اتاق پدر و مادرش را میزند. پدر و مادر ژوزف شب گذشته بسیار دیر خوابیده اند. و هر دو هنوز خواب هستند. اما ژوزف پدرش را بیدار می کند تا برایش داستانی بگوید. پدر خواب آلود دنیایى را برای او توصیف مىکند که در آن همه موجودات انسانى و غیر انسانى ژاکلین نام دارند. ژوزف همراه خدمتکارشان برای خرید به مغازه می رود. در مغازه، ژوزف با دختری به نام ژاکلین دوست می شود. ژوزف به او می گوید که من میدانم که اسم تمام خانواده و چیز های تو ژاکلین است.
قصه ی شماره ی یک
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
صبح مانند همیشه ژوزف در اتاق پدر و مادرش را میزند. پدر و مادر ژوزف شب گذشته بسیار دیر خوابیده اند. و هر دو هنوز خواب هستند. اما ژوزف پدرش را بیدار می کند تا برایش داستانی بگوید. پدر خواب آلود دنیایى را برای او توصیف مىکند که در آن همه موجودات انسانى و غیر انسانى ژاکلین نام دارند. ژوزف همراه خدمتکارشان برای خرید به مغازه می رود. در مغازه، ژوزف با دختری به نام ژاکلین دوست می شود. ژوزف به او می گوید که من میدانم که اسم تمام خانواده و چیز های تو ژاکلین است.
توضیحات: