صبح زود است و مادر با یک سبد بزرگ از خانه بیرون رفته است. ژوزف براى دیدن پدرش به اتاق کار او مىرود و در گفت و گویى بین پدر و پسر، پدر نام چیزها و موجودات پیرامون کودک را جا به جا مىکند. صندلى را پنجره و فرش را چراغ می نامد و به این ترتیب دنیا را وارونه مىنمایند. پس از بحث طولانى بین پدر، کودک و خدمتکار، ناگهان مادر با سبد گل وارد مىشود. کودک به این نتیجه مىرسد که نام ها براى شناسایى ماهیت چیزهااهمیت چندانى ندارند.
قصه ی شماره ی دو
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
صبح زود است و مادر با یک سبد بزرگ از خانه بیرون رفته است. ژوزف براى دیدن پدرش به اتاق کار او مىرود و در گفت و گویى بین پدر و پسر، پدر نام چیزها و موجودات پیرامون کودک را جا به جا مىکند. صندلى را پنجره و فرش را چراغ می نامد و به این ترتیب دنیا را وارونه مىنمایند. پس از بحث طولانى بین پدر، کودک و خدمتکار، ناگهان مادر با سبد گل وارد مىشود. کودک به این نتیجه مىرسد که نام ها براى شناسایى ماهیت چیزهااهمیت چندانى ندارند.
توضیحات: