قصه یک لالایی

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

دختری که زن پدرش او را آزار می داد، یک روز که برای آوردن آب به سرچشمه رفته بود دیگر بازنگشت. پدر که از دوری دختر ناراحت بود، سر به کوه و صحرا گذاشت. سال ها بعد در هندوستان وقتی از کوچه ای می گذشت صدای زنی را شنید که برای کودکش لالایی می خواند. این صدای دخترش بود که سرگذشت خود را از هنگام فرار از خانه تا ازدواج و بچه دار شدنش را در قالب لالایی برای کودکش بازگو می کرد

متن کامل

دختری که زن پدرش او را آزار می داد، یک روز که برای آوردن آب به سرچشمه رفته بود دیگر بازنگشت. پدر که از دوری دختر ناراحت بود، سر به کوه و صحرا گذاشت. سال ها بعد در هندوستان وقتی از کوچه ای می گذشت صدای زنی را شنید که برای کودکش لالایی می خواند. این صدای دخترش بود که سرگذشت خود را از هنگام فرار از خانه تا ازدواج و بچه دار شدنش را در قالب لالایی برای کودکش بازگو می کرد

توضیحات:
Submitted by farzant on