روزی گنجشکی به پیرزنی که نان می پزد، می گوید: هیزم از من نان از تو. پیرزن قبول می کند. وقتی نان ها حاضر می شود پیرزن به قولش عمل نمی کند. گنجشک هم می گوید: از این طرف می پرم از آن طرف می پرم سفره ی نونشو می برم. به همین ترتیب نزد گاوبان و دهاتی می رود و وقتی او را فریب می دهند گاو آنها را می برد ، به یک عروسی می رسد و گاو را به صاحبان عروسی می دهد ولی چون از گوشت گاو به او نمی دهند، عروس را برمی دارد و نزد مطرب می برد و می گوید: عروس برای تو آواز برای من و مطرب هم می زند و آواز می خواند.
فولکلور: روایت گنجشک از روایات عشایر بویراحمد و کهگیلویه
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
روزی گنجشکی به پیرزنی که نان می پزد، می گوید: هیزم از من نان از تو. پیرزن قبول می کند. وقتی نان ها حاضر می شود پیرزن به قولش عمل نمی کند. گنجشک هم می گوید: از این طرف می پرم از آن طرف می پرم سفره ی نونشو می برم. به همین ترتیب نزد گاوبان و دهاتی می رود و وقتی او را فریب می دهند گاو آنها را می برد ، به یک عروسی می رسد و گاو را به صاحبان عروسی می دهد ولی چون از گوشت گاو به او نمی دهند، عروس را برمی دارد و نزد مطرب می برد و می گوید: عروس برای تو آواز برای من و مطرب هم می زند و آواز می خواند.
توضیحات: