علی علیه ‏السلام یار مستضعفان

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

پیرمرد نابینا در گوشه‏ ای از یک خرابه در زیر سقف نیمه ویران خوابیده است و دنبال هم صحبتی می گردد. مردی با کوله باری وارد می شود، سلام می کند و کوله بارش را بر زمین می گذارد. مرد جای پیرمرد را تمیز و مرتب می کند و از کوله اش نان، خرما و آب برای او بیرون می آورد. مرد با پیرمرد از خدا صحبت و او را متوجه لطف و مهربانی او می کند، او این کار را هر شب تکرار می کند و مرد حتی دوا هم برایش می‏ آورد. ولی چندی از مرد خبری نمی شود تا اینکه روزی دو جوان که از سر گور پدر خود می ‏آیند، صدای پیرمرد را از خرابه می شنوند و پیرمرد می فهمد که آن مرد نیکوکار، امام علی (ع) بوده است.

متن کامل

پیرمرد نابینا در گوشه‏ ای از یک خرابه در زیر سقف نیمه ویران خوابیده است و دنبال هم صحبتی می گردد. مردی با کوله باری وارد می شود، سلام می کند و کوله بارش را بر زمین می گذارد. مرد جای پیرمرد را تمیز و مرتب می کند و از کوله اش نان، خرما و آب برای او بیرون می آورد. مرد با پیرمرد از خدا صحبت و او را متوجه لطف و مهربانی او می کند، او این کار را هر شب تکرار می کند و مرد حتی دوا هم برایش می‏ آورد. ولی چندی از مرد خبری نمی شود تا اینکه روزی دو جوان که از سر گور پدر خود می ‏آیند، صدای پیرمرد را از خرابه می شنوند و پیرمرد می فهمد که آن مرد نیکوکار، امام علی (ع) بوده است. دو جوان که پسران امام علی (ع) هستند. به پیرمرد می گویند امام علی (ع) چند روز پیش شهید شده است. پیرمرد که بسیار اندوهگین شده است آرزوی مرگ می کند و دعایش مستجاب می شود. آن دو جوان او را به خاک می سپارند.

توضیحات:
Submitted by baharg on