مادر بزرگ برای نوه هایش قصه سالی را تعریف می کند که زمستان تمام نمی شد تا اینکه روزی ابرها تکانی خوردند و باران سرازیر شد. باران نفس سرما را برید و از آن دورها بهار نرم نرمک آمد و هر صبح و هر شب که ماه و خورشید نگاهشان به هم می افتاد آسمان سرخ می شد.
عروسی سرخ
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
مادر بزرگ برای نوه هایش قصه سالی را تعریف می کند که زمستان تمام نمی شد تا اینکه روزی ابرها تکانی خوردند و باران سرازیر شد. باران نفس سرما را برید و از آن دورها بهار نرم نرمک آمد و هر صبح و هر شب که ماه و خورشید نگاهشان به هم می افتاد آسمان سرخ می شد.
توضیحات: