عبدالرزاق پهلوان

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

برادر عبدالرزاق، وزیر سلطان ابوسعید است. روزی وزیر، از برادر پهلوان خود برای سلطان می گوید و سلطان از او می خواهد که برادرش را از خراسان فرا بخواند تا با پهلوان دربار، علی ابومسلم، کشتی بگیرد. وزیر چنین می کند. عبدالرزاق این دعوت را می پذیرد و از خراسان راه می افتد و به شهری می رسد که کاخ سلطان آنجاست. شب است و او پشت درهای بسته شهر می ماند. نگهبانان در را به روی او باز نمی کنند. عبدالرزاق از دیوار برج بالا می رود. و چون مردی ناشناس در شهر می گردد. در این میان پی می برد که مردم شهر گرسنه اند و اربابی مغول به نام قره تغمش مردم را چپاول می کند.

متن کامل

برادر عبدالرزاق، وزیر سلطان ابوسعید است. روزی وزیر، از برادر پهلوان خود برای سلطان می گوید و سلطان از او می خواهد که برادرش را از خراسان فرا بخواند تا با پهلوان دربار، علی ابومسلم، کشتی بگیرد. وزیر چنین می کند. عبدالرزاق این دعوت را می پذیرد و از خراسان راه می افتد و به شهری می رسد که کاخ سلطان آنجاست. شب است و او پشت درهای بسته شهر می ماند. نگهبانان در را به روی او باز نمی کنند. عبدالرزاق از دیوار برج بالا می رود. و چون مردی ناشناس در شهر می گردد. در این میان پی می برد که مردم شهر گرسنه اند و اربابی مغول به نام قره تغمش مردم را چپاول می کند. عبدالرزاق با راهنمایی جوانی که به خانه ی او می رود، به عیاری، یعنی گرفتن از ثروتمندان و بخشیدن به بینوایان می پردازد. پس از آن به خانه ی برادرش می رود و چون برادر ماجرای کارهای او را می شنود، بیمناک می شود. اما عبدالرزاق از او می خواهد که بیم به دل راه ندهد. سرانجام عبدالرزاق به دیدار سلطان ابوسعید می رود و او شرط چشم پوشیدن بر کارهایش را شکست پهلوان علی ابومسلم می گذارد. عبدالرزاق این پهلوان را شکست می دهد و پس از آن کارش بالا می گیرد. فرمانده ی سپاه کرمان می شود و سپس به خراسان می رود، با چند حاکم مغول در شهرهای خراسان می جنگد و در سبزوار بر تخت فرمانروایی می نشیند.

توضیحات:
Submitted by baharg on