خارکن در بیابان ماری سیاه می بیند، می ترسد و می خواهد فرار کند. اما مار به او می گوید که او مار نیست و از شهر ماران آمده است. پس سرگذشت شهر ماران را که شهری هفت دروازده بوده است. برای خارکن تعریف می کند و می گوید که کودکان شهر از مارها نان قندی و اسباب بازی می گیرند و راه ورودشان را به شهر باز می کنند. مارها در هر خانه و پستویی راه می یابند و با در اختیار گرفتن منبع آب ها مردم را به جان هم می اندازند و به آن ها پوست مار می پوشانند. امروز شهر آن ها شهر ماران شده است. اما مار سیاه که دختری زیباست طلسم از بین بردن مارها را بلد است.
شهر ماران
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
برچسب:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
خارکن در بیابان ماری سیاه می بیند، می ترسد و می خواهد فرار کند. اما مار به او می گوید که او مار نیست و از شهر ماران آمده است. پس سرگذشت شهر ماران را که شهری هفت دروازده بوده است. برای خارکن تعریف می کند و می گوید که کودکان شهر از مارها نان قندی و اسباب بازی می گیرند و راه ورودشان را به شهر باز می کنند. مارها در هر خانه و پستویی راه می یابند و با در اختیار گرفتن منبع آب ها مردم را به جان هم می اندازند و به آن ها پوست مار می پوشانند. امروز شهر آن ها شهر ماران شده است. اما مار سیاه که دختری زیباست طلسم از بین بردن مارها را بلد است. خارکن و دختر با کمک هم مارها را از بین می برند و با هم ازدواج می کنند.
توضیحات: