روزی احمد تصمیم گرفت که مانند علی، برای خود یک گاری بسازد. چوب و تخته و میخ و تیر آورد و شروع به کار کرد ولی یک چرخ کم آورد. هر قدر این طرف و آن طرف را گشت تا چیزی پیدا کند و چرخ آخر را بسازد، چیزی پیدا نکرد. عصبانی شد و کارش را رها کرد و رفت. ولی فرد زرنگ و کوشا تا آخرین مرحله که کارش را به خوبی تمام کند، آن را رها نمی کند. (داستان منظوم)
شعر احمد
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
برچسب:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
روزی احمد تصمیم گرفت که مانند علی، برای خود یک گاری بسازد. چوب و تخته و میخ و تیر آورد و شروع به کار کرد ولی یک چرخ کم آورد. هر قدر این طرف و آن طرف را گشت تا چیزی پیدا کند و چرخ آخر را بسازد، چیزی پیدا نکرد. عصبانی شد و کارش را رها کرد و رفت. ولی فرد زرنگ و کوشا تا آخرین مرحله که کارش را به خوبی تمام کند، آن را رها نمی کند. (داستان منظوم)
توضیحات: