سحر

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

حبیب‏الله در ده "زید آباد" که آب شیرین دارد زندگی می‏کند. کدخدا و قلدرهای روستاهای دیگر عده‏ای را برای آوردن آب شیرین برای خود اجیر کرده اند. وقتی حبیب‌الله بزرگ می‌شود، با جوان‌ها و مردم حرف می‌زند و آن‌ها می‌پذیرند که آب شیرین را به روستاهای دیگر نیز برسانند. کم‌کم مردم با راهنمایی حبیب‌الله، دیگر به حرف‌های کدخدا گوش نمی‌دهند و سرانجام وقتی پسر کدخدا با عده‏ای برای دزدیدن دختری زیبا به ده "زیدآباد" می آید، با هوشیاری حبیب‏الله نمی‌تواند به هدف شوم خود برسد. او هم حبیب‏الله را از پشت بام به زیر می اندازد. در پایان حبیب‌الله با فریاد مردم را خبر می‌کند که سحر شده، و باید برخیزند.

متن کامل

حبیب‏الله در ده "زید آباد" که آب شیرین دارد زندگی می‏کند. کدخدا و قلدرهای روستاهای دیگر عده‏ای را برای آوردن آب شیرین برای خود اجیر کرده اند. وقتی حبیب‌الله بزرگ می‌شود، با جوان‌ها و مردم حرف می‌زند و آن‌ها می‌پذیرند که آب شیرین را به روستاهای دیگر نیز برسانند. کم‌کم مردم با راهنمایی حبیب‌الله، دیگر به حرف‌های کدخدا گوش نمی‌دهند و سرانجام وقتی پسر کدخدا با عده‏ای برای دزدیدن دختری زیبا به ده "زیدآباد" می آید، با هوشیاری حبیب‏الله نمی‌تواند به هدف شوم خود برسد. او هم حبیب‏الله را از پشت بام به زیر می اندازد. در پایان حبیب‌الله با فریاد مردم را خبر می‌کند که سحر شده، و باید برخیزند.

توضیحات:
Submitted by farzant on