جواد از زاغی خانم نیرالسادات خیاط محله خوشش می آید، با او حرف می زند و مثل او راه می رود، تا جایی که فکر می کند خودش یک زاغی است. جواد خیلی دوست دارد بتواند زاغی را بگیرد. روزی که فکر می کند به زاغی نزدیک شده است، زاغی می پرد و دست جواد به او نمی رسد.
زاغی
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
جواد از زاغی خانم نیرالسادات خیاط محله خوشش می آید، با او حرف می زند و مثل او راه می رود، تا جایی که فکر می کند خودش یک زاغی است. جواد خیلی دوست دارد بتواند زاغی را بگیرد. روزی که فکر می کند به زاغی نزدیک شده است، زاغی می پرد و دست جواد به او نمی رسد.
توضیحات: