فیلاس فوگ با رفقای خود در باشگاه شرط میبندد که دور دنیا را در ۸۰ روز بپیماید و به همراهی خدمتکار وفادارش به نام ژان، معروف به پاسپارتو راهی سفر میشود. اما چون مظنون به سرقت از یک بانک انگلیسی است، زیر نظر پلیس قرار دارد که او را در سیر و سیاحتهایش لجوجانه تعقیب میکند. فوگ در سرزمین هند فرصت مییابد زن جوانی به نام اود را که بیوه ی مهاراجه ی است و طبق سنت هندوان باید زنده در آتش سوخته شود، از مرگ نجات دهد. پس از آن حوادث دیگری در چین برایش روی میدهد.
دور دنیا در هشتاد روز
فیلاس فوگ با رفقای خود در باشگاه شرط میبندد که دور دنیا را در ۸۰ روز بپیماید و به همراهی خدمتکار وفادارش به نام ژان، معروف به پاسپارتو راهی سفر میشود. اما چون مظنون به سرقت از یک بانک انگلیسی است، زیر نظر پلیس قرار دارد که او را در سیر و سیاحتهایش لجوجانه تعقیب میکند. فوگ در سرزمین هند فرصت مییابد زن جوانی به نام اود را که بیوه ی مهاراجه ی است و طبق سنت هندوان باید زنده در آتش سوخته شود، از مرگ نجات دهد. پس از آن حوادث دیگری در چین برایش روی میدهد. در این مدت، مأمور پلیس همچنان به دنبال فوگ است، اما نمی تواند او را بازداشت کند، زیرا برگ جلب به سبب تغییر مکان دائم هنوز به دستش نرسیده است. در امریکا، در قطاری که ساحل شرقی را به ساحل غربی آنجا میپیوندد، فوگ در برابر حمله ی سرخپوستان مقاومت می کند. در ساحل شرقی، توفان شدیدی به پا میشود و کشتی های عازم اروپا به ناچار در بندر می مانند. فوگ با پول خود یک کشتی کرایه میکند و راه دریا را در پیش میگیرد. در راه، سوخت کشتی به پایان میرسد و فوگ ناچار دکل را به جای سوخت به کار میبرد. در پایان سفر، مأمور پلیس که سرانجام برگ جلب را به دست آورده است، او را دستگیر میکند. فوگ بیگناهی خود را ثابت میکند و آزاد میشود. سپس با این تصور که یک روز دیرتر از وقت مقرر به وعدهگاه رسیده است، خود را بازنده میپندارد و نومید میشود. اما زود به اشتباهش پی میبرد و متوجه میشود که سفر از غرب به شرق کره ی زمین سبب شده است تا ۲۴ ساعت وقت اضافه بیاورد و بنابراین شرط را نباخته است. فوگ در اوج شادمانی از اود خواستگاری میکند و با او پیمان زناشویی می بندد.