هلى دختر هشت ساله با شیطنت های خود همه را آزار می دهد. روزی پیرمردی به خانه آنها میآید و به مادرش پیشنهاد میدهد که هلی را به جایی دور بفرستد تا نتواند کسی را آزار دهد. هلی از گفته پیرمرد ناراحت میشود و با ناراحتی به خواب میرود. در خواب میبیند که او را به قصر سفید پیرمرد فرستادهاند و پیرمرد برای تنبیه، او را به شکل مرغ درآورده است. هلی مرغ کاکل سیاه پر قرمز میشود و به دستور پیرمرد پسرکی او را به لانه مرغها و خروسها میاندازد. همین که مرغ میخواهد خروسها و کبوترها را آزار بدهد، آنها ادبش میکنند. هلی از باغ قصر به نزد پیرمرد برمیگردد.
دور از خانه
هلى دختر هشت ساله با شیطنت های خود همه را آزار می دهد. روزی پیرمردی به خانه آنها میآید و به مادرش پیشنهاد میدهد که هلی را به جایی دور بفرستد تا نتواند کسی را آزار دهد. هلی از گفته پیرمرد ناراحت میشود و با ناراحتی به خواب میرود. در خواب میبیند که او را به قصر سفید پیرمرد فرستادهاند و پیرمرد برای تنبیه، او را به شکل مرغ درآورده است. هلی مرغ کاکل سیاه پر قرمز میشود و به دستور پیرمرد پسرکی او را به لانه مرغها و خروسها میاندازد. همین که مرغ میخواهد خروسها و کبوترها را آزار بدهد، آنها ادبش میکنند. هلی از باغ قصر به نزد پیرمرد برمیگردد. این بار پیرمرد او را به تصویر درون یک کتاب تبدیل میکند. هلی، مدتها در میان قفسههای کتاب گرد و خاک میخورد تا یک روز پسرکی تصویر او را خط خطی میکند. هلی از این وضع نیز خسته میشود و از پیرمرد کمک میخواهد. اما هنوز ادب نشده است. پیرمرد او را به شکل زنگ آهنی دبستان که صفحهای آهنی است، درمیآورد. این بار هلی میفهمد که باید دختر خوبی باشد. هلی از آن روز صبح که از خواب بیدار میشود، رفتار درستی در پیش میگیرد.