رستم کلاته دهکدهاى است سرسبز و زیبا در شمال ایران، که مردمش کشاورزى و دامدارى میکنند.ارباب ده مردى به نام فرهادخان است که از ساواک ماموریت دارد کارهاى روستائیان را زیر نظر بگیرد. به همین دلیل یک روحانی را که در ماه رمضان براى مردم سخنرانی میکند به زور از ده بیرون میراند تا مردم همچون گذشته در بى خبرى باشند. یکى از پسرانى که همیشه پاى منبر او میرفت و پس از رفتنش نیز حرفهای او را تکرار میکرد تا یادش نرود شیرزاد نام دارد. او پسری عاقلتر و شجاعتر از دیگران است. وقتى میبیند که چند شب پشت سرهم شغال ها به ده حمله مىکنند و مرغ و خروس ها را مىخورند.
دهکده رستم کلاته
رستم کلاته دهکدهاى است سرسبز و زیبا در شمال ایران، که مردمش کشاورزى و دامدارى میکنند.ارباب ده مردى به نام فرهادخان است که از ساواک ماموریت دارد کارهاى روستائیان را زیر نظر بگیرد. به همین دلیل یک روحانی را که در ماه رمضان براى مردم سخنرانی میکند به زور از ده بیرون میراند تا مردم همچون گذشته در بى خبرى باشند. یکى از پسرانى که همیشه پاى منبر او میرفت و پس از رفتنش نیز حرفهای او را تکرار میکرد تا یادش نرود شیرزاد نام دارد. او پسری عاقلتر و شجاعتر از دیگران است. وقتى میبیند که چند شب پشت سرهم شغال ها به ده حمله مىکنند و مرغ و خروس ها را مىخورند. با بچه ها تصمیم میگیرد طعمهی مسموم براى شغال ها بگذارند و آنها را از بین ببرند. ولى در راه شغال ها به او حمله میکنند و خودش نیز از بین میرود. این کار او سبب میشود که تمام بچهها به یک شیرزاد دلیر تبدیل شوند.