درخت آرزو

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

پسر کوچولو در شب تولد شش سالگی اش درخت آرزوهایش را می بیند. درختى خیلی بزرگ که روی تنه اش در دارد. بالای در نوشته شده است: آرزوهایت را نگه دار. پسر در را باز مى کند و داخل درخت مى شود. از پله ها بالا مى رود تا به طبقه ی اول مى رسد. در آنجا سگ کوچولوی قهوه ای رنگی مى بیند. سگ به او مى گوید: مى دانم که آرزوی داشتن من را داری ولی آرزویت بر آورده نمى شود، مگر معنی جمله ی روی درخت آرزو را بفهمی. پسر همان طور که از طبقه ها بالا می رود کم کم معنی جمله را می فهمد و پى مى برد که آرزوها حد و حدودی ندارند. با صدای بلند مى گوید: من فقط سگ کوچولوی خودم را می خواهم و دیگر بالا نمی روم.

متن کامل

پسر کوچولو در شب تولد شش سالگی اش درخت آرزوهایش را می بیند. درختى خیلی بزرگ که روی تنه اش در دارد. بالای در نوشته شده است: آرزوهایت را نگه دار. پسر در را باز مى کند و داخل درخت مى شود. از پله ها بالا مى رود تا به طبقه ی اول مى رسد. در آنجا سگ کوچولوی قهوه ای رنگی مى بیند. سگ به او مى گوید: مى دانم که آرزوی داشتن من را داری ولی آرزویت بر آورده نمى شود، مگر معنی جمله ی روی درخت آرزو را بفهمی. پسر همان طور که از طبقه ها بالا می رود کم کم معنی جمله را می فهمد و پى مى برد که آرزوها حد و حدودی ندارند. با صدای بلند مى گوید: من فقط سگ کوچولوی خودم را می خواهم و دیگر بالا نمی روم. آن وقت با صدای پدر از خواب بیدار مى شود: تولدت مبارک کوچولوی شش ساله ی من . . . بعد صدای پارس سگی را مى شنود.

توضیحات:
Submitted by farzant on