روزی پیرمرد شکارچی، پلنگ زخمی را در جنگل می بیند که در حال جان کندن است. بچه او را با خود به خانه می آورد و بزرگش می کند. هنگامی که پیرمرد و همسرش خانه نشین می شوند پسرشان با پلنگ به شکار می رود و در جنگل دختر زیبایی را که براثر جادو به خواب رفته می بیند و به خانه می آورد. پیرزن با کمک درویشی داروی بیداری دختر را تهیه می کند. دختر پس از بیداری به آنها می گوید که در کودکی مادرش را از دست داده و زن پدرش به او حسادت کرده و اورا جادو می کند. دختر نزد آنها می ماند و با پسرشان ازدواج می کند.
داستان کودکان: کودک شکارچی
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
روزی پیرمرد شکارچی، پلنگ زخمی را در جنگل می بیند که در حال جان کندن است. بچه او را با خود به خانه می آورد و بزرگش می کند. هنگامی که پیرمرد و همسرش خانه نشین می شوند پسرشان با پلنگ به شکار می رود و در جنگل دختر زیبایی را که براثر جادو به خواب رفته می بیند و به خانه می آورد. پیرزن با کمک درویشی داروی بیداری دختر را تهیه می کند. دختر پس از بیداری به آنها می گوید که در کودکی مادرش را از دست داده و زن پدرش به او حسادت کرده و اورا جادو می کند. دختر نزد آنها می ماند و با پسرشان ازدواج می کند.
توضیحات: