زیگفرید پسر کفشدوز ده با هاندا دختر همسایه همبازی است و همدیگر را دوست می دارند. روزی کفش فروشی به ده می آید و کفش های رنگارنگ خود را به دختران جوان می فروشد. پدر زیگفرید ورشکست می شود. رفته رفته دخترهای ده یکی پس از دیگری ناپدید می شوند. روزی وقتی هاندا از خواب بیدار می شود، کفش های سبزی در کنار تخت خود می بیند. کفش ها را می پوشد و ناپدید می شود. زیگفرید به دنبال هاندا می رود، کفش ها را از پای او درمی آورد و هاندا و دختران دیگر را که مدت ها در غاری زندانی جادوگر بوده اند، نجات می دهد.
داستان کودکان: کفشهای سحرآمیز
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
زیگفرید پسر کفشدوز ده با هاندا دختر همسایه همبازی است و همدیگر را دوست می دارند. روزی کفش فروشی به ده می آید و کفش های رنگارنگ خود را به دختران جوان می فروشد. پدر زیگفرید ورشکست می شود. رفته رفته دخترهای ده یکی پس از دیگری ناپدید می شوند. روزی وقتی هاندا از خواب بیدار می شود، کفش های سبزی در کنار تخت خود می بیند. کفش ها را می پوشد و ناپدید می شود. زیگفرید به دنبال هاندا می رود، کفش ها را از پای او درمی آورد و هاندا و دختران دیگر را که مدت ها در غاری زندانی جادوگر بوده اند، نجات می دهد.
توضیحات: