داستان کودکان: وزیر جنایتکار

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

وزیر پادشاه هنگام گردش در شهر با دختر زیبارویی که دختر یک بازرگان است آشنا می شود و از آنجا که می داند بازرگان دختر را به او نمی دهد شاه را تشویق می کند دختر را بگیرد تا بعد به دختر تهمت خیانت بزند و وقتی شاه می خواهد او را بکشد، دختر را از وی بگیرد. روزی شاه به سفر می رود. وزیر نزد ملکه می آید و به او اظهار عشق می کند. ولی ملکه که زنی پاکدامن است، عشق او را قبول نمی کند. وقتی شاه بر می گردد وزیر تهمت خیانت به ملکه می زند و شاه دستور می دهد ملکه را بر شتر ببندند و راهی بیابان بکنند. در بیابان ملکه رو به آسمان دعا می کند که خدا او را نجات بدهد. خداوند دعایش را مستجاب می کند.

متن کامل

وزیر پادشاه هنگام گردش در شهر با دختر زیبارویی که دختر یک بازرگان است آشنا می شود و از آنجا که می داند بازرگان دختر را به او نمی دهد شاه را تشویق می کند دختر را بگیرد تا بعد به دختر تهمت خیانت بزند و وقتی شاه می خواهد او را بکشد، دختر را از وی بگیرد. روزی شاه به سفر می رود. وزیر نزد ملکه می آید و به او اظهار عشق می کند. ولی ملکه که زنی پاکدامن است، عشق او را قبول نمی کند. وقتی شاه بر می گردد وزیر تهمت خیانت به ملکه می زند و شاه دستور می دهد ملکه را بر شتر ببندند و راهی بیابان بکنند. در بیابان ملکه رو به آسمان دعا می کند که خدا او را نجات بدهد. خداوند دعایش را مستجاب می کند. در برابرش چشمه ای می جوشد. در همین هنگام ساربان قصر را می بیند که شترهای شاه را گم کرده است. بعد ساربان زن را با خود به خانه می برد. مدتی بعد او داستان زن پاکدامن را برای شاه باز می گوید. شاه به دیدن زن می رود و با دیدن او شرمسار می شود. ملکه می گوید من ترا می بخشم تا به حیله ی وزیر پی ببری. شاه پشت پرده پنهان می شود. همین که وزیر به ملکه اظهار عشق می کند، شاه بیرون می آید، وزیر را می کشد و ملکه را به قصر باز می گرداند.

توضیحات:
Submitted by mehrzady on