پادشاهی دختری به نام شهلا دارد که عاشق خدمتکار پدرش، مهیار، شده، اما نمیخواهد به سبب مقام و منزلتش به مهیار چیزی بگوید. روزی ندیمه ی خود را نزد زال پیری می فرستد. زال داروی بیهوشی به شهلا می دهد که به مهیار بخوراند و در حالی که او در عالم بیهوشی است با او عیش و نوش کند. مدتی به این شکل می گذرد تا اینکه مهیار نزد مادرش می رود و ماجرا را برای او تعریف می کند. از قضا زال پیر مادر مهیار است. زال ماجرا را برای مهیار می گوید و فاش می کند که شهلا دختر عموی مهیار است زیرا در جوانی او همسر برادر شاه ، یعنی شاه پیشین بود تا اینکه شاه مرد و عمویش او را از قصر بیرون کرد.
داستان کودکان: شهلا و مهیار
پادشاهی دختری به نام شهلا دارد که عاشق خدمتکار پدرش، مهیار، شده، اما نمیخواهد به سبب مقام و منزلتش به مهیار چیزی بگوید. روزی ندیمه ی خود را نزد زال پیری می فرستد. زال داروی بیهوشی به شهلا می دهد که به مهیار بخوراند و در حالی که او در عالم بیهوشی است با او عیش و نوش کند. مدتی به این شکل می گذرد تا اینکه مهیار نزد مادرش می رود و ماجرا را برای او تعریف می کند. از قضا زال پیر مادر مهیار است. زال ماجرا را برای مهیار می گوید و فاش می کند که شهلا دختر عموی مهیار است زیرا در جوانی او همسر برادر شاه ، یعنی شاه پیشین بود تا اینکه شاه مرد و عمویش او را از قصر بیرون کرد. فردای آن روز مهیار ماجرا را برای شهلا تعریف می کند و نزد عموی خود می رود و ماجرا را شرح می دهد. شاه نیز با دیدن مادر مهیار قبول می کند. شهلا و مهیار عروسی کنند و مهیار بر تخت پادشاهی می نشیند.