پادشاه ایران پسری عجول به نام خسرو دارد. خسرو از یکی تاجرها توصیف دختر شاه ترکستان را می شنود و عاشق او می شود. از پدر می خواهد که به خواستگاری او برود. شاه ترکستان ده کرور طلا از شاه ایران می خواهد. شاه با پافشاری خسرو به ناچار همه ی طلاهای خزانه را می فروشد تا خواسته ی خسرو را برآورد. وقتی خسرو میهمان شاه ترکستان می شود و بساط عروسی در حال آماده شدن است، از بی صبری به کنار باغی که دختر شاه را در آنجا حمام می کردند می رود. دختر شاه متوجه چشمان نامحرم می شود و دستور میدهد وسیله ی داغ بیاورند و به داخل چشمان خسرو فرو کنند. شاه ترکستان که داماد نابینا نمی خواهد، خسرو را روانه ی کشور خود می کند.
داستان کودکان: شاهزاده بی صبر
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
پادشاه ایران پسری عجول به نام خسرو دارد. خسرو از یکی تاجرها توصیف دختر شاه ترکستان را می شنود و عاشق او می شود. از پدر می خواهد که به خواستگاری او برود. شاه ترکستان ده کرور طلا از شاه ایران می خواهد. شاه با پافشاری خسرو به ناچار همه ی طلاهای خزانه را می فروشد تا خواسته ی خسرو را برآورد. وقتی خسرو میهمان شاه ترکستان می شود و بساط عروسی در حال آماده شدن است، از بی صبری به کنار باغی که دختر شاه را در آنجا حمام می کردند می رود. دختر شاه متوجه چشمان نامحرم می شود و دستور میدهد وسیله ی داغ بیاورند و به داخل چشمان خسرو فرو کنند. شاه ترکستان که داماد نابینا نمی خواهد، خسرو را روانه ی کشور خود می کند.
توضیحات: