داستان کودکان: دره الماس

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

عبدالله که در بغداد زندگی می کند، بسیار ثروتمند است. از او می پرسند ثروتش را چگونه به دست آورده است و او می گوید: روزی با دوستان تاجر با کشتی به جزیره ای سفر کردم، در آنجا دوستانم مرا ترک کردند و من به پرنده ی بزرگی که روی تخم هایش خوابیده بود چسبیدم تا مرا به سرزمین دیگری ببرد. پرنده پرواز کرد و در سرزمینی مرا به زمین انداخت. با مارها جنگیدم و سپس به کوه بلندی رفتم و دره هایی از الماس دیدم. چند قطعه از آنها را برداشتم و به راه افتادم.

متن کامل

عبدالله که در بغداد زندگی می کند، بسیار ثروتمند است. از او می پرسند ثروتش را چگونه به دست آورده است و او می گوید: روزی با دوستان تاجر با کشتی به جزیره ای سفر کردم، در آنجا دوستانم مرا ترک کردند و من به پرنده ی بزرگی که روی تخم هایش خوابیده بود چسبیدم تا مرا به سرزمین دیگری ببرد. پرنده پرواز کرد و در سرزمینی مرا به زمین انداخت. با مارها جنگیدم و سپس به کوه بلندی رفتم و دره هایی از الماس دیدم. چند قطعه از آنها را برداشتم و به راه افتادم. عقابی را دیدم که گوسفندان را شکار می کرد، عبای خود را به گوسفندی بستم و هنگامی که عقاب می خواست گوسفند را بلند کند، من هم با او همراه شدم و به بغداد برگشتم و با این الماس ها ثروتمند شدم.

توضیحات:
Submitted by mehrzady on