مردی به نام خدابنده زنی دارد که بسیار آزارش می دهد. روزی خدابنده زنش را کتک می زند و از خانه بیرون می رود. زنش نزد قاضی از او شکایت می کند. قاضی نیز دو قراول را برای بازداشت او می فرستد. خدابنده به باغی پناه می برد. در آنجا دیوی را می بیند که او را به کشور یونان می برد. خدابنده در یونان ثروتمند می شود، به فقیران کمک می کند و با دختر پادشاه ازدواج می کند.
داستان کودکان: خدابنده و دیو
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
مردی به نام خدابنده زنی دارد که بسیار آزارش می دهد. روزی خدابنده زنش را کتک می زند و از خانه بیرون می رود. زنش نزد قاضی از او شکایت می کند. قاضی نیز دو قراول را برای بازداشت او می فرستد. خدابنده به باغی پناه می برد. در آنجا دیوی را می بیند که او را به کشور یونان می برد. خدابنده در یونان ثروتمند می شود، به فقیران کمک می کند و با دختر پادشاه ازدواج می کند.
توضیحات: