پسر کشاورزی پس از مرگ پدر و مادرش، زمین کشاورزی اش را می فروشد و به اصفهان می رود. در راه، کنیزی را که صاحبش با او بدرفتاری می کند، می خرد و آزاد می کند. کنیز به پسر می گوید: دخترپادشاه روم بوده و پس از اینکه به زور به عقد وزیر درآمده از قصر فرار کرده است. دختر و پسر با هم ازدواج می کنند. دختر به پارچه بافی می پردازد و پسر پارچه ها را برای فروش به شهر می برد. شاه اصفهان پارچه ها را می بیند و از آنها خوشش می آید. به آن دو در قصر مسکن می دهد و نامه ای به پادشاه روم می نویسد. او نیز وزیر را می مکشد و دختر و دامادش را به تخت می نشاند.
داستان کودکان: جوان کشاورز و دختر پادشاه روم
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
پسر کشاورزی پس از مرگ پدر و مادرش، زمین کشاورزی اش را می فروشد و به اصفهان می رود. در راه، کنیزی را که صاحبش با او بدرفتاری می کند، می خرد و آزاد می کند. کنیز به پسر می گوید: دخترپادشاه روم بوده و پس از اینکه به زور به عقد وزیر درآمده از قصر فرار کرده است. دختر و پسر با هم ازدواج می کنند. دختر به پارچه بافی می پردازد و پسر پارچه ها را برای فروش به شهر می برد. شاه اصفهان پارچه ها را می بیند و از آنها خوشش می آید. به آن دو در قصر مسکن می دهد و نامه ای به پادشاه روم می نویسد. او نیز وزیر را می مکشد و دختر و دامادش را به تخت می نشاند.
توضیحات: