کشاورزی، دو پسر به نام های خسرو و فیروز دارد و پیش از مرگش اموالش را میان آن دو تقسیم می کند. فیروز خوشبخت است و کار و زندگی اش رونق دارد. ولی خسرو نه. به همین سبب روزی تصمیم می گیرد بر ضد برادرش توطئه کند ولی به موجودی برمی خورد که خود را بخت فیروز می نامد. او به خسرو می گوید بخت خود را پیدا و بیدار کند تا او هم خوشبخت شود. خسرو در راه به یک شیر پرخور ومردی که طلای بسیار دارد و پادشاهی غمگین بر می خورد که هرکدام از خسرو می خواهند راه حل مشکشان را از بختش بپرسد. بالاخره خسرو بختش را پیدا می کند و به سوی خانه اش باز می گردد.
داستان کودکان: بخت خفته
کشاورزی، دو پسر به نام های خسرو و فیروز دارد و پیش از مرگش اموالش را میان آن دو تقسیم می کند. فیروز خوشبخت است و کار و زندگی اش رونق دارد. ولی خسرو نه. به همین سبب روزی تصمیم می گیرد بر ضد برادرش توطئه کند ولی به موجودی برمی خورد که خود را بخت فیروز می نامد. او به خسرو می گوید بخت خود را پیدا و بیدار کند تا او هم خوشبخت شود. خسرو در راه به یک شیر پرخور ومردی که طلای بسیار دارد و پادشاهی غمگین بر می خورد که هرکدام از خسرو می خواهند راه حل مشکشان را از بختش بپرسد. بالاخره خسرو بختش را پیدا می کند و به سوی خانه اش باز می گردد. در راه پادشاه به او پیشنهاد پادشاهی می دهد و مردی که طلای بسیار دارد، می خواهد طلاهایش را به او بدهد ولی خسرو طمع می کند و هیچ کدام را برای رسیدن به خوشبختی نمی پذیرد. به شیر می رسد و ماجرایش را بازگو می کند و درمان پرخوری او را خوردن مرد احمقی می داند. شیر هم خسرو را به دلیل حماقتش می خورد.