داستان عامیانه: داستان فرخ و فرخنده بانو

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

فرخ پسر مرد ثروتمندی بود. پدر فرخ برای او دکانی خرید تا او در آن دکان جواهر فروشی کند. روزی دختر پادشاه که فرخنده بانو نام داشت، فرخ دید و هر دو عاشق هم شدند. دختر به بهانه ای به دکان فرخ آمد و هر دو از عشق به یکدیگر گفتند. فرخنده بانو نشانه هایی از خود به پسر داد و رفت. فرخ با کمک مادرش فهمید که او دختر پادشاه است. به سراغ او رفت ولی بر سر راهشان مشکلاتی پیش آمد تا بالاخره با کمک مادر فرخ و خود فرخنده بانو ، فرخ و فرخنده بانو به هم رسیدند.

متن کامل

فرخ پسر مرد ثروتمندی بود. پدر فرخ برای او دکانی خرید تا او در آن دکان جواهر فروشی کند. روزی دختر پادشاه که فرخنده بانو نام داشت، فرخ دید و هر دو عاشق هم شدند. دختر به بهانه ای به دکان فرخ آمد و هر دو از عشق به یکدیگر گفتند. فرخنده بانو نشانه هایی از خود به پسر داد و رفت. فرخ با کمک مادرش فهمید که او دختر پادشاه است. به سراغ او رفت ولی بر سر راهشان مشکلاتی پیش آمد تا بالاخره با کمک مادر فرخ و خود فرخنده بانو ، فرخ و فرخنده بانو به هم رسیدند.

توضیحات:
Submitted by farzant on