داستان عامیانه: حکایت ملک جمشید پسر وزیر با پریزاد

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

ملک محمد، پسر پادشاه و ملک جمشید، پسر وزیر مسلمان او، دوستان خوبی بودند. وقتی ملک محمد به تخت پادشاهی نشست، ملک جمشید را وزیر خود کرد. وزیر دیگر شاه که فردی یهودی بود، می ترسید که شاه به وسوسه ی ملک جمشید او را از کار برکنار کند. به این دلیل بر ضد او توطئه ای چید و از شاه خواست تا ملک جمشید را از خود دور کند. ملگ جمشید در راهی که می رفت تا به دستور شاه از شهر خارج شود، گل های زیبایی دید که در آبی روان بودند، مسیر آب را دنبال کرد تا به قلعه ای رسید و متوجه شد که پریزادی آنجاست به نام "گل خندان در گریان".

متن کامل

ملک محمد، پسر پادشاه و ملک جمشید، پسر وزیر مسلمان او، دوستان خوبی بودند. وقتی ملک محمد به تخت پادشاهی نشست، ملک جمشید را وزیر خود کرد. وزیر دیگر شاه که فردی یهودی بود، می ترسید که شاه به وسوسه ی ملک جمشید او را از کار برکنار کند. به این دلیل بر ضد او توطئه ای چید و از شاه خواست تا ملک جمشید را از خود دور کند. ملگ جمشید در راهی که می رفت تا به دستور شاه از شهر خارج شود، گل های زیبایی دید که در آبی روان بودند، مسیر آب را دنبال کرد تا به قلعه ای رسید و متوجه شد که پریزادی آنجاست به نام "گل خندان در گریان". ملک جمشید، پریزاد را به خانه ی خود آورد و با او ازدواج کرد و سپس با کمک او از توطئه های شاه و وزیر یهودی اش نجات یافت و آن دو را از بین برد و خود بر تخت پادشاهی نشست.

توضیحات:
Submitted by farzant on