داستان برای خردسالان : چکار کنم تا همه دوستم داشته باشند

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

روزی پرویز در اتاق نشسته بود و فکر می کرد که چکار کند تا همه دوستش داشته باشند. او پسر خوبی بود و همه کارهایی را که یک بچه خوب باید انجام دهد، انجام می داد ولی باز این فکر در سرش بود. همین طور که در فکر بود به نظرش آمد که وسایل اتاق همه زنده هستند. پس شروع کرد از هر کدامشان پرسید که چکار کند تا همه دوستش داشته باشند. چراغ و سماور هر کدام گفتند که مثل من باش و کارهایی را که من انجام می دهم، تو هم انجام بده. وقتی پیش آینه رفت و از آن سؤال کرد، عکس خودش که توی آینه افتاده بود، به او گفت همه را دوست داشته باش تا آن ها هم تو را دوست داشته باشند.

متن کامل

روزی پرویز در اتاق نشسته بود و فکر می کرد که چکار کند تا همه دوستش داشته باشند. او پسر خوبی بود و همه کارهایی را که یک بچه خوب باید انجام دهد، انجام می داد ولی باز این فکر در سرش بود. همین طور که در فکر بود به نظرش آمد که وسایل اتاق همه زنده هستند. پس شروع کرد از هر کدامشان پرسید که چکار کند تا همه دوستش داشته باشند. چراغ و سماور هر کدام گفتند که مثل من باش و کارهایی را که من انجام می دهم، تو هم انجام بده. وقتی پیش آینه رفت و از آن سؤال کرد، عکس خودش که توی آینه افتاده بود، به او گفت همه را دوست داشته باش تا آن ها هم تو را دوست داشته باشند. البته باید کسانی را دوست داشته باشیم که بزرگ ترها هم آن ها را خوب بدانند.

توضیحات:
Submitted by farzant on