از مدرسه به خانه رفتم. از اینکه معلم از من درس نپرسیده بود خوشحال بودم. وقتى به خانه رسیدم دیدم اتاق بدون فرش است. وقتى خوب نگاه کردم، دیدم از رادیو و چرخ خیاطى مادرم هم خبرى نیست. گفتم نکند دزد آمده است، اما وقتى مادرم رسید، دیدم خوشحال است. فهمیدم که با پول آنها زمینى در شاهعبدالعظیم خریده است. بالاخره با هر بدبختى بود کمکم ساخت خانه را تمام کردیم ولى این خوشحالى خیلی زود از بین رفت. شهردارى خانه هایمان را خراب کرد، چون در خارج از محدوده ساخته بودیم. پدرم را هم کتک مفصلى زدند.
خانه
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
از مدرسه به خانه رفتم. از اینکه معلم از من درس نپرسیده بود خوشحال بودم. وقتى به خانه رسیدم دیدم اتاق بدون فرش است. وقتى خوب نگاه کردم، دیدم از رادیو و چرخ خیاطى مادرم هم خبرى نیست. گفتم نکند دزد آمده است، اما وقتى مادرم رسید، دیدم خوشحال است. فهمیدم که با پول آنها زمینى در شاهعبدالعظیم خریده است. بالاخره با هر بدبختى بود کمکم ساخت خانه را تمام کردیم ولى این خوشحالى خیلی زود از بین رفت. شهردارى خانه هایمان را خراب کرد، چون در خارج از محدوده ساخته بودیم. پدرم را هم کتک مفصلى زدند.
توضیحات: