برادر کوچک اصغر و حبیب بیمار است. او به دارو و درمان نیاز دارد، اما پدر برای خرید دارو پول ندارد. اصغر و حبیب تصمیم میگیرند با بازی در نقش حاجی فیروز در خیابان ها و میدان های شهر هزینه درمان برادرشان را به دست بیاورند. آنها در اولین روز کاری خود چشمشان به زن و مردی میافتد که بچه کوچکی همراه خود دارند. بچه تا چشمش به آنها میخورد، میترسد. پدر بچه بسیار عصبانی میشود و حاجی فیروزها را کتک میزند و پس از آن حبیب و اصغر میفهمند که عملگی کردن بهتر از حاجی فیروز شدن است و تصمیم میگیرند با بهتر درس خواندن، این روزها را جبران کنند.
حاجی فیروز
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
برادر کوچک اصغر و حبیب بیمار است. او به دارو و درمان نیاز دارد، اما پدر برای خرید دارو پول ندارد. اصغر و حبیب تصمیم میگیرند با بازی در نقش حاجی فیروز در خیابان ها و میدان های شهر هزینه درمان برادرشان را به دست بیاورند. آنها در اولین روز کاری خود چشمشان به زن و مردی میافتد که بچه کوچکی همراه خود دارند. بچه تا چشمش به آنها میخورد، میترسد. پدر بچه بسیار عصبانی میشود و حاجی فیروزها را کتک میزند و پس از آن حبیب و اصغر میفهمند که عملگی کردن بهتر از حاجی فیروز شدن است و تصمیم میگیرند با بهتر درس خواندن، این روزها را جبران کنند.
توضیحات: