خداوند به پیرمرد و پیرزنی که سال ها بچه دار نمی شدند، فرزندی به اندازه ی شست انگشت می دهد. این بچه با اینکه خیلی کوچک است، به پدر کمک می کند. روزی او از نقشه ی دو دزد آگاه می شود و دزدان را با صدای خود فراری می دهد ولی گربه ای گرسنه، فسقلی را می خورد اما او با استفاده از هوش خود در شکم گربه زنده می ماند. پدرش شکم گربه را پاره می کند و فسقلی را نجات می دهد.
بچه فسقلی
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
خداوند به پیرمرد و پیرزنی که سال ها بچه دار نمی شدند، فرزندی به اندازه ی شست انگشت می دهد. این بچه با اینکه خیلی کوچک است، به پدر کمک می کند. روزی او از نقشه ی دو دزد آگاه می شود و دزدان را با صدای خود فراری می دهد ولی گربه ای گرسنه، فسقلی را می خورد اما او با استفاده از هوش خود در شکم گربه زنده می ماند. پدرش شکم گربه را پاره می کند و فسقلی را نجات می دهد.
توضیحات: