مهدی پسر زرنگی بود و در کارهای خانه خیلی کمک می کرد به این دلیل به او فلفلی می گفتند. ایراد او ترس از تاریکی بود که سبب شده بود بچه ها به او فلفلی ترسو لقب بدهند. یک روز تابستان فلفلی با چند نفر از بچه ها در استخری شنا می کردند که ناگهان پای یکی از بچه ها در خزه ها گیر کرد، فلفلی شنا کنان پیش او رفت و نجاتش داد. بچه ها از آن پس به او به چشم یک قهرمان نگاه می کردند. فلفلی هم دیگر خجالت کشید که از تاریکی بترسد و برای همیشه ترسش را کنار گذاشت.
بهای ترس
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
برچسب:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
مهدی پسر زرنگی بود و در کارهای خانه خیلی کمک می کرد به این دلیل به او فلفلی می گفتند. ایراد او ترس از تاریکی بود که سبب شده بود بچه ها به او فلفلی ترسو لقب بدهند. یک روز تابستان فلفلی با چند نفر از بچه ها در استخری شنا می کردند که ناگهان پای یکی از بچه ها در خزه ها گیر کرد، فلفلی شنا کنان پیش او رفت و نجاتش داد. بچه ها از آن پس به او به چشم یک قهرمان نگاه می کردند. فلفلی هم دیگر خجالت کشید که از تاریکی بترسد و برای همیشه ترسش را کنار گذاشت.
توضیحات: