ببر غمگین

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

روزی دو بزغاله ی بازیگوش از گله جدا شدند و در جنگل تنها ماندند ناگهان ببری به آن ها حمله کرد و یکی از بزغاله ها را گرفت، ولی دیگری فرار کرد. کلاغی که روی درخت بود، این ماجرا را دید و از کار ببر ناراحت شد. ناگهان صدای گریه ی ببر را شنید. به گمان اینکه ببر از کارش پشیمان است، نزد او رفت تا کمی او را نصیحت کند. کلاغ به ببر گفت: " تو فرصت داری تا کار بدت را جبران کنی." ولی ببر گفت: "نه ! من اشتباه بزرگی کردم که بزغاله ی دوم را هم نگرفتم." کلاغ با شنیدن این حرف از وحشت کرد به سرعت پرواز کرد و از آنجا رفت.

متن کامل

روزی دو بزغاله ی بازیگوش از گله جدا شدند و در جنگل تنها ماندند ناگهان ببری به آن ها حمله کرد و یکی از بزغاله ها را گرفت، ولی دیگری فرار کرد. کلاغی که روی درخت بود، این ماجرا را دید و از کار ببر ناراحت شد. ناگهان صدای گریه ی ببر را شنید. به گمان اینکه ببر از کارش پشیمان است، نزد او رفت تا کمی او را نصیحت کند. کلاغ به ببر گفت: " تو فرصت داری تا کار بدت را جبران کنی." ولی ببر گفت: "نه ! من اشتباه بزرگی کردم که بزغاله ی دوم را هم نگرفتم." کلاغ با شنیدن این حرف از وحشت کرد به سرعت پرواز کرد و از آنجا رفت.

توضیحات:
Submitted by baharg on