ایبیش

حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع

روستای ایبیش در شبه جزیره ی آبشوران روى تپه‏ى کوچکى قرار دارد، این روستا سال ها پیش پر از درخت هاى انگور بوده است. اما کم کم ملاکان بزرگ زمین ها را از دست دهقانان بیرون آورده اند و در آنجا به اکتشاف و استخراج نفت پرداخته اند. کم‏کم انجیرهاى زرد شیرین باغ ها به فراموشی سپرده شده و در عوض دود چراغ هایى که با نفت سیاه مى‏سوزند، همه جا را فرا گرفته است. کم‏کم نفت روى آب را فرا می گیرد و پرهای پرندگانی که براى آب تنى مى‏آیند نفتى می شود. ایبیش با دوستش جبى هر روز با پارچه نفت ها را جمع مى‏کنند و مى‏فروشند ولى فرخ پسر ارباب با آن دو مخالف است و همیشه با آنها دعوا و کتک کارى دارد.

متن کامل

روستای ایبیش در شبه جزیره ی آبشوران روى تپه‏ى کوچکى قرار دارد، این روستا سال ها پیش پر از درخت هاى انگور بوده است. اما کم کم ملاکان بزرگ زمین ها را از دست دهقانان بیرون آورده اند و در آنجا به اکتشاف و استخراج نفت پرداخته اند. کم‏کم انجیرهاى زرد شیرین باغ ها به فراموشی سپرده شده و در عوض دود چراغ هایى که با نفت سیاه مى‏سوزند، همه جا را فرا گرفته است. کم‏کم نفت روى آب را فرا می گیرد و پرهای پرندگانی که براى آب تنى مى‏آیند نفتى می شود. ایبیش با دوستش جبى هر روز با پارچه نفت ها را جمع مى‏کنند و مى‏فروشند ولى فرخ پسر ارباب با آن دو مخالف است و همیشه با آنها دعوا و کتک کارى دارد. اختلاف آنها سبب شده است که پدر ایبیش را از کارخانه بیرون کنند. و زندگى آنها سخت شده است. ایبیش از این موضوع سخت ناراحت است و دلش براى مادر و خواهرانش مى‏سوزد. او همواره در فکر حکومتى مردمی است که پدرش در خانه از آن حرف مى‏زند. او در شب عید تصمیم می گیرد به شورستان برود و پرنده‏اى شکار کند تا آنها نیز بتوانند شامى براى شب درست کنند. وقتى براى گرفتن پرنده می رود، با فرخ روبه رو می شود و هر چه التماس می کند که فرخ او را نکشد تا او این پرنده را به خانه برساند، فایده ای ندارد. فرخ او را می کشد. یاد ایبیش برای همیشه زنده می ماند و مردم برای او قصه ها و شعرها می سازند.

توضیحات:
Submitted by baharg on