زری در یک روز بارانى در کوچه شان مردى را مىبیند که خیلى شبیه معلم برادرش است. از روى کنجکاوى پیش او مىرود و میفهمد که او دوست جواد پسر همسایه شان است و نامهاى نیز براى جواد دارد. زرى نامه را به جواد مىدهد و جواد نیز سراسیمه به سوى دوستش مىآید. زرى متوجه مىشود که آن مرد دنبال جایى مىگردد که شب را در آنجا سر کند. زرى چون مادر و برادرش به خانه ی مادر بزرگش رفته اند، از او مىخواهد که به خانه شان بیاید. صبح پسرک در نامهاى از زرى تشکر میکند.
آن شب بارانی
حقوق کودک:
ناشر پایگاه:
نشریه:
پدیدآورنده پایگاه:
کتاب پایگاه:
گالری پایگاه:
گونه پایگاه:
فایل ها:
پایگاه ها:
منابع
متن کامل
زری در یک روز بارانى در کوچه شان مردى را مىبیند که خیلى شبیه معلم برادرش است. از روى کنجکاوى پیش او مىرود و میفهمد که او دوست جواد پسر همسایه شان است و نامهاى نیز براى جواد دارد. زرى نامه را به جواد مىدهد و جواد نیز سراسیمه به سوى دوستش مىآید. زرى متوجه مىشود که آن مرد دنبال جایى مىگردد که شب را در آنجا سر کند. زرى چون مادر و برادرش به خانه ی مادر بزرگش رفته اند، از او مىخواهد که به خانه شان بیاید. صبح پسرک در نامهاى از زرى تشکر میکند. فردا صبح عذرا خواهر جواد برای زری تعریف میکند که دیشب مامورها به خانه ی آنها ریختند و تا صبح نیز آنجا بودند اما دوست جواد را پیدا نکردند و صبح نیز جواد را با خود برده اند.
توضیحات: