نیکلاى استرلتف پیشاپیش ستون قدم برمى دارد. وقتى به بالاى تپهاى می رسد، به اطراف خود نگاه می کند و با یک چشم به هم زدن همه جان بدربردگان نبرد دهکده "سوخوى ایلمن" را از نظر می گذراند فرمانده زخمى گردان دوم، افسر"سومسکوف" که پس از مرگ فرمانده هنگ، فرماندهاى را به عهده گرفته است در حاشیه راه همچنان مىلنگد، چیزى با شکوه و گیرا در حرکت هنگ از هم می پاشد نیکلا کلاه خود را پائین می آورد که اشگ هایش را رفقایش نبینند دلش به حال دوستان از دست رفتهاش مىسوزد.
آنان برای میهنشان جنگیدند
نیکلاى استرلتف پیشاپیش ستون قدم برمى دارد. وقتى به بالاى تپهاى می رسد، به اطراف خود نگاه می کند و با یک چشم به هم زدن همه جان بدربردگان نبرد دهکده "سوخوى ایلمن" را از نظر می گذراند فرمانده زخمى گردان دوم، افسر"سومسکوف" که پس از مرگ فرمانده هنگ، فرماندهاى را به عهده گرفته است در حاشیه راه همچنان مىلنگد، چیزى با شکوه و گیرا در حرکت هنگ از هم می پاشد نیکلا کلاه خود را پائین می آورد که اشگ هایش را رفقایش نبینند دلش به حال دوستان از دست رفتهاش مىسوزد. دوستش "لاپاخین " می گوید چرا افسردهاى چرا نباشم به همه گرفتاری ها فکر مىکنم به دو دسته شدن ارتش مان این مصبیت کمى نیست عقب نشینى ارتش که آلمان ها ما را دنبال مىکنند. بالاخره "کوپیتوفسکى" می گوید بس است در این جنگ ما از این پهلوانان زیاد از دست دادهایم بیائید زودتر به جلو برویم و گرنه از بقیه خیلى عقب می مانیم ممکن است که ما امروز شکست خورده باشیم ولى در آینده پیروزى از آن ماست.