شتر، بز و الاغ پس از مرگ صاحب شان مىخواهند به آبادى اى بروند که صاحب شان به آن ها معرفى کرده است، درخت زارى در میان دره که تاکنون پاى هیچ انسانى به آن نرسیده است. در میان این سه جانور، شتر جاى آبادى را مىداند، اما به الاغ اعتماد ندارد. سه جانور به آنجا مى رسند، اما الاغ به پندهاى شتر گوش نمى دهد. الاغ روزى براى پیدا کردن ماده الاغ از آبادى بیرون مى رود، اما در سر راهش به روباهى بر مىخورد. که به الاغ مى گوید او را پیش ماده الاغى قشنگ مى برد، در همین حال با دهقان صاحب ماده الاغ گفت و گو مىکند و با او وارد داد و ستد مىشود.
آدم یا روباه
شتر، بز و الاغ پس از مرگ صاحب شان مىخواهند به آبادى اى بروند که صاحب شان به آن ها معرفى کرده است، درخت زارى در میان دره که تاکنون پاى هیچ انسانى به آن نرسیده است. در میان این سه جانور، شتر جاى آبادى را مىداند، اما به الاغ اعتماد ندارد. سه جانور به آنجا مى رسند، اما الاغ به پندهاى شتر گوش نمى دهد. الاغ روزى براى پیدا کردن ماده الاغ از آبادى بیرون مى رود، اما در سر راهش به روباهى بر مىخورد. که به الاغ مى گوید او را پیش ماده الاغى قشنگ مى برد، در همین حال با دهقان صاحب ماده الاغ گفت و گو مىکند و با او وارد داد و ستد مىشود. دهقان مىپذیرد که در برابر سه جانور و آبادى، براى صد سال به روباه هفتهاى دو مرغ بدهد. پس از آن روباه، دهقان و روستاییان را به آبادى مى برد. بز و شتر و الاغ گرفتار مىشوند. اما دهقان به جاى انجام پیمانش با روباه، او را مىگیرد تا خفه کند. روباه خودش را به مردن مىزند و از چنگ دهقان مىگریزد. از آن سو شتر که از کار الاغ بسیار دلگیر است، او را از بالاى کوه به پایین مىاندازد و مىکشد و خودش با بز از چنگ آدمها فرار مى کند.